فصل دوّم: توضیحات و ضرورتها توضیح یکم: مدّتی از درگذشت پدر و مادرم، مرحومان جنّت مکان¬ آقا سیّد محمّد حسن بربرودی و بی¬بی اختر تیموری عبدالوند میگذشت که احساس میکردم وظیفهای علاوه بر تکالیف شرعی همچنان بر دوش من سنگینی میکند. وظیفهای که از دو جهت روی مینمایاند، یکی در مقابل آن دو عزیز سفر […]
فصل دوّم: توضیحات و ضرورتها
توضیح یکم: مدّتی از درگذشت پدر و مادرم، مرحومان جنّت مکان¬ آقا سیّد محمّد حسن بربرودی و بی¬بی اختر تیموری عبدالوند میگذشت که احساس میکردم وظیفهای علاوه بر تکالیف شرعی همچنان بر دوش من سنگینی میکند. وظیفهای که از دو جهت روی مینمایاند، یکی در مقابل آن دو عزیز سفر کرده، و یکی در مقابل مردم خوب و ساده و بیتکلّف دیارم و البته بستگان و خویشان گرامیام که تعظیم و تکریم آن دو عزیز را به نحو احسن و درخُور شأن آنها بجای آورده بودند. با خود فکر میکردم که ادای این دین چگونه ممکن میباشد و این فکر مدّتها با من همراه بود تا آنکه روزی در زمان مرور آلبومهای جمعآوری شده و خاطرات ادوار گوناگون زندگی به ناگاه جرقّه آن ایده در ذهنم زده شد. جمعآوری و تدوین و بازگویی برخی مضامین و عناوین مرسوم و متداول در دیارم و تطبیق آنها با پدر و مادر عزیزم و ارائه آن در قالب یک مجموعه مدوّن و قابل فهم و درک برای همگان. ابتدای امر، کار مورد نظر سخت و دشوار به نظر میرسید اما هر بار خودم را با توجّه به علل و عوامل مذکور در بالا توجیه نموده و کار را دوباره آغاز میکردم و البته جا دارد اذعان نمایم که در این میان تشویق و ترغیب و همراهی همسر و فرزندانم بسیار کارساز و موثّر واقع شد. نتیجه کار کمکم در حال شکلگیری بود و هرچه جلوتر میرفتم خود را بیشتر در مضامین کار مستغرق میدیدم و از مرحلهای به بعد احساس میکردم که آنچه انجام میدهم نه تنها ادای دین به پدر و مادرم، بلکه ادای دین به قوم بزرگ بختیاری و مردم عزیز الیگودرز میباشد، آنهایی که آنروز و امروز با افتخار خود را جزیی از آنها میدانم. سطر به سطر مطالب مدوّن شده و برگبرگ تصاویر جمعآوری و شناسایی شده وقتی در کنار هم قرار میگرفتند، احساسی به من دست می¬داد که انگار سوار بر مرکب زمان در حال عبور از دالانی هستم که خیلی سریع امّا جذّاب، گذر عمر و هر آنچه را که در حدود 40 سال زندگی قابل فهم و درک دیده بودم برایم مجسّم و معیّن میکرد و روزی که اولّین نمونه کار آماده شد با خود گمان میکردم شاید و تنها شاید بخشی از وظیفهام را انجام دادهام. وظیفهای که فکر میکردم اگر دیگران نیز مانند من بدان پرداخته بودند شاید امروز شاهد غریبی، تنهایی و مظلومیّت قوم سترگ بختیاری و مردم نجیب و غیور دیار الیگودرز نبودیم. البته یقین دارم که این قصور برای من و برای دیگران علل و عواملی داشته که نتیجه آن فارغ از علّتش، آن چیزی است که امروز ما از گذشتگان و تاریخ خود به یادگار داریم و نداریم. داریم چون بخش کوتاه و ناقصی از آن سینه به سینه به ما منتقل شده و متاسّفانه نداریم چون بخش عمده آن به فراموشی سپرده شده است. مجموعهای که کار آنرا شروع کرده بودم به آرامی شکل میگرفت تا آنکه به مرحلهای رسیدم که میبایست برایش نامی انتخاب میکردم. نامی که کوتاه امّا گویا بتواند مفهوم و خواسته قلبی من و کار انجام شده را بخوبی نشان دهد و نهایتاً پس از تأمّل و تفکّر بسیار عنوان «آقا و بیبی» را برای آن انتخاب کردم و مجموعهِ آماده شده را «مستند آقا و بیبی» نام نهادم. مستندی که هر چند ویژگیهای یک کار حرفهای را در خود نداشت اما این آرامش و سکینه خاطر را به من میداد که در حدّ بضاعت ناچیزم، بخش کوچک (و تأکید میکنم ذرهّای ناچیز) از دین خود به والدّين و اقوام و بستگان و قومم را ادا کردهام. مستند آقا و بیبی در بین دوستان و اقوام دست به دست میچرخید و ولولهای ایجاد کرده بود، نه تنها برای تحریک احساسات، بلکه تلنگری بود به کسانی که مستند را میدیدند و اظهار نظر میکردند. اظهار نظریههایی که مثل هر اظهار نظری ابعاد مختلفی داشت. از اصلاح و تذکّر گرفته تا تاکید و تأمّل تا تبریک و تشکّر. امّا همه در یک چیز مشترک بود، ضرورت کار و ضرورت دوچندان ادامه آن، و این آغازی شد برای یک راه طولانیتر که امروز در قالب این مکتوب تدوین و توزیع میشود. لذا خالی از لطف ندیدم که کتاب حاضر را بهمراه لوح فشرده مستند آقا و بیبی عرضه نمایم تا زنجیره اقدامی که با آن مستند شروع کرده بودم و امروز به این کتاب منتهی شد را تکمیل نمایم.
توضیح دوّم: از مدتها قبل و حتّی قبل از آنچه که در توضیح یکم بدان پرداخته شد، مراجعات و درخواستهایی از سوی اهالی قدرشناس و فهیم الیگودرز داشتم که همگی مویّد ضرورت تهیّه و تدوین سرگذشت و خدمات و اثرات پدربزرگم مرحوم آیتاللّه حاج سیّد جمال الدّين رضوی بربرودی الیگودرزی بود که هریک به زبانی آنرا بیان و بر انجامش تاکید میورزیدند و من علیرغم اینکه امکان انجام کار را تا حدودی برای خود فراهم میدیدم، لکن بنا به دلایلی از جمله آنچه که در پی خواهد آمد هر بار انجام آنرا به آینده واگذار کردم. عمده دلیل این تأخیر، نسبت نَسَبیام با آن مرحوم و امکان خدشه در نیّت انجام کار خواسته شده بود، چرا که فکر میکردم این کار شاید شبهه و شائبه بزرگ نمایی و تکریم خاندان خودم و در نتیجه تعظیمی خودخواسته باشد. و دلیل دیگر تأخیر نیز عدم اطمینان از وزانت و شأنیّتِ نتیجه کار در سطح و تراز آن بزرگ مرد بود. جدال درونیام ادامه داشت تا آنکه روزی به اتّفاق عمّهزاده عزیزم مرحوم حاج عبّاس رضایی سرلک در قبرستان موسوم به اکبر علی، به زیارت اهل قبور رفته بودم و آن مرحوم در نزدیک قبر مادربزرگم مرحومه بیبی فاطمه بنیادی قبری ناشناس و بدون اسم و رسم و البته بسیار قدیمی و درحال فراموشی را به من نشان داده و آنرا متعلّق به دانشمند معظّم مرحوم آیت¬الله لوایی«رحمه الله علیه» که از اساتید مبرّز علوم معقول و منقول دیار الیگودرز بوده دانست. آن قبرِ در حال امحاء و آنچه که در مورد مرحوم لوایی از کودکی شنیده بودم به یاری خواسته و مطالبه مردم شهر و دیارم در مورد مرحوم والد بزرگم آقا سیّد جمال الدّين بربرودی آمد و فکرم از آن زمان دو چندان درگیر موضوع شد تا آنکه مطابق آنچه که به طور مشروح در توضیح یکم به آن پرداختم، مستند آقا وبیبی به سرانجام رسید و با مشاهده نتایج آن، نگرانی دوّمم از وزانت و شأنیّت کار در مورد مرحوم بربرودی تا حدودی رفع گردید اما جدال درونیام در مورد نگرانی اوّل همچنان ادامه داشت تا آنکه اتّفاق اصلی برای رفع دغدغه و نگرانیام روی داد.
خرداد ماه سال 1387ه.ش بود که روزی برادر بزرگ و عزیزم جناب حجّه الاسلام و المسلمین حاج شیخ اکبر عیدی که از نوادر و علمای عامل دیار لرستان می باشند در تماس تلفنی با اینجانب اظهار نمودند:
“مدّتی پیش چند شبی در خوانسار بوده و در مجالس روضه و تعزیه اهل بیت (ع) آن دیار شرکت کرده و توفیق زیارت و مجاورت حضرت آیتالله حاج سیّدمحمّد علی ابن الرّضای خوانساری فراهم شد. در بخشی از گفتمان فیمابین، آن حضرت به اجداد شما (نویسنده کتاب) اشاراتی داشته و پس از ذکر مناقب و کرامات آنها، به توصیف شخصّیت علمی و مبارزاتی مرحوم آیتاللّه حاج سیّد جمالالدّين بربرودی پرداختند که پس از اظهار اینجانب مبنی بر شناخت شما (نویسنده کتاب)، جناب ابنالّرضا ابراز علاقه نمودند که شما را ملاقات کنند.
این نقل قول و علاقه به زیارت آن عالم جلیلالقدر حقیر را بر آن داشت که قصد نمایم در ایّام محرّم همان سال به خوانسار رفته و ضمن بهرهمندی از مجالس باشکوه عزاداری حضرت سیّدالشهدا (که شهره خاصّ و عام میباشد)، به زیارت حضرت آیتالله ابنالرّضا بشتابم. هماهنگیهای تلفنی با بیت معظّمله انجام و همه چیز وفق مراد پیش میرفت تا آنکه متاسّفانه بدلیل بدی وضع هوا و خطر جادهها، سفر لغو گردید و دیدار مذکور به زمان و فرصت مناسب بعدی موکول شد، غافل از آنکه دست اجل نخواهد گذاشت این دیدار محقق شود و درفروردین ماه سال 1389 ه.ش حضرت آیت الله حاج سیّد محمّدعلی ابنالرّضا به دیار معبود شتافت و ضمن سوگوار نمودن عالم تشیّع، برای حقیر دو ضایعه جبرانناپذیر را فراهم نمود. اوّل فقدان آن مرجع و عالم دینی که بدون شک مصادق اِذا ماتَ العالِمُ ثُلَمُه لا یَسّدُها شَیء بود و دیگری، عدم امکان دیدار و کسب فیض معنوی و مضافاً استماع شنیدنیهایی که آن حضرت از اجداد و پدربزرگ مرحومم، آیتالله حاج سیّد جمال الدّين بربرودی میدانست. خدایش رحمت کند.
بهرحال واقعه فوق و فقد یکی از منابع موثّق و معتبر مطّلع از احوال مرحوم آقای بربرودی جرقّه دوّم را در ذهن اینجانب زد که چه بسا این اتّفاق بار دیگر در مورد عزیزانی که از احوالات و زندگی و مبارزات مرحوم آیت¬الله بربرودی مطّلعند، خدای نخواسته تکرار شود و این بود که دست به کار شده و با تهیّه فهرستی از افرادی که گمان داشتم، دانستهای برایم دارند، برنامه خود برای مصاحبه با این عزیزان را آغاز نمایم با این امید که در پایان کارِ مصاحبه¬ها و پیاده¬سازی آنها، ضمن تلفیق دانسته¬های خود و مطالب جمعآوری شده و آراستن آنها به زیور اسناد و مدارک و تصاویر، مجموعه¬ای درخُورِ مرحوم سیّد جمال¬الدّين بربرودی تهیه شود. اما اینجا بارقه سوّم خود نمایاند و اینکه آیا خودم اطمینان به طول عمر و امکان انجام این مهم دارم؟! آیا براستی اطمینان دارم که اذن پروردگار عالم به انجام کار و دادن فرصت مناسب و طولانی برای به پایان رساندن مناسب اثر فوق¬الذکر می¬باشد؟ لذا بر آن شدم که فرصت عمر را غنیمت شمرده و کارهای پیش¬بینی شده برای جمع آوری و تدوین اثر مربوط به مرحوم بربرودی را به موازات هم شروع نموده و جلو ببرم و البته بدیهی بود که این امر میتوانست از کیفیّت، وزانت و مقبولیت اثر بکاهد، اما چارهای نبود. لذا با توکّل بر خدا و با نیّت انشالله خالص برای رضای او (که گمان دارم تعظیم و تکریم علمای دین رسول الله، مورد رضایت او نیز هست) کار را آغاز نمودم که نتیجه¬اش را در قالب این اثر مدوّن و مکتوب و مستند به علاقهمندانِ خاندان عصمت و طهارت و شیفتگان علمای اعلام و مبارزان راه آزادی و ارادتمندان این نسل مورد احترام تا به امروز و همچنین به متعصّبان قوم بزرگ و البته مظلوم بختیاری و به همشهریان محبوبم تقدیم مینمایم، امید آنکه مورد رضایت حضرت ولّی عصر و قبول مردم گرانقدرم قرار گیرد. انشاء الله
توضیحات سوّم: کار مطابق آنچه که در توضیحات دوّم بدان پرداخته شد آغاز گردید امّا همانطور که گفته شد، همه فعالیّت-های مربوط به این امر به موازات هم پیش میرفت. یکی از این اقدامات، انتخاب نام کتاب بود، چرا که نام یک اثر مکتوب میتواند و میبایست، ضمن کوتاه و گویا بودن، بسیاری از مضامین و مفاهیم مورد نظر در اثر را درون خود نهفته و به زبان بیزبانی اظهار نماید. در مراحل مختلف انجام کار مواقعی پیش آمد که احساس میکردم در برخی بنبستها، انگشت اشاره و کرامت خود آن عالم وارسته (مرحوم آیتالله بربرودی) گره از کار میگشاید که یکی از این مواقف بدون شک زمان انتخاب نام کتاب بود.
در تاریخ سهشنبه 8 شهریور 1390 نسخه ای از یک نشریه محلّی مربوط به استان لرستان به نام سیمره بدستم رسید که قسمت بالای صفحه اوّل آن، به معرفی و یاد مرحوم آیتاللّه حاج سیّد جمال الدّين بربرودی اختصاص یافته بود.
متنی هر چند کوتاه امّا گویا با قلمی شیوا و توسط همشهری و همسایه عزیز و محترم مان آقای مجید گودرزی فرزند مرحوم غلامعبّاس. چهره آن عزیز را به خاطر نداشتم امّا تصویر نقش بسته از ایشان در ذهن دوران کودکی و نوجوانی¬ام، پنجره اتاق بالای پارکینگ منزل شخصی مرحوم غلامعبّاس گودرزی بود که چراغ آن در بسیاری از شبها تا دیروقت و بعضاً نیمه¬شب روشن بود و گویای وجود انسانی اندیشمند و فکور که وقت خود را عمدتاً به مطالعه میپردازد. چرایی این برداشت نیز شاید برای خواننده جالب باشد؟ بلی برخی مواقع پنجره آن اتاق باز بود و آنچه که من میدیدم کتابخانهای ساده و البته تصاویری از اساتید شهید مرتضی مطهری و علی شریعتی و این چیزی بود که برای من کودک یا نوجوان، جذّابیتی خاصّ داشت و آن روز که قلم آن عزیز را در هفته¬نامه سیمره و در وصف مرحوم آیت¬الله بربرودی دیدم، برایم مسجّل شد که مطالعات و تفکّرات دیروز، امروز خود را در شکل زیبای قلمی شیوا و البته گویا و صد البته بجا، آشکار نموده است. تیتر آن روزِ هفتهنامه سیمره و عنوان امروز این کتاب «آیت¬الله دیار ما» بود و هست. تفکّر و تأمّل در سه جزء تشکیل دهنده این تیتر، مویّد تجمیع خواستههای ممکن در یک تیتر کوتاه، امّا گویا بود.
“آیت¬الله”، تعبیری سترگ و عظیم که البته در گذشته نه چندان دور، بسیار کم و البته در جای خود دقیق بکار می¬رفت ولي متاسّفانه امروز مانند برخی عناوین و القاب ديگر بصورت نادرست ترويج یافته و بسیار مصطلح شده است. آیت-الله از منظر لغوی یعنی«نشانه خدا» و بدیهی است که نام نهادن بر مخلوقی به عنوان نشانه خدا جسارتی بزرگ و البته لیاقتی بزرگ¬تر می خواهد. آیا مرحوم حاج سیّد جمال¬الدّين بربرودی مصادق عنوان آیت¬الله بود ؟ مروری گذرا بر شرح احوال و زندگی آن مرحوم، من را بدور از تعصبِ نَسَبی بدان جا رساند که حتماً می توان با طمأنینه و آرامش کامل، این عنوان گرانسنگ را برای آن حضرت بکار برد. او مدارج عالی علوم معقول و منقول را در عالی¬ترین سطوح آن (اتمام خارج فقه و اصول) و در عاليترين مرکز (حوزه جدید¬التأّسیس فيضيّه قم) و نزد عالی¬ترین اساتید زمان خود (مرحومان آيات حاج شیخ عبدالكريم حائري يزدي، سیّد محمّد تقی خوانساری و محمّد فیض قمی) پشت سر نهاده و اجازه اجتهاد و استنباط امور شرعی را از محضر آن اساتید بزرگ دریافت کرده بود . لذا استفاده از عنوان آیت¬الله برای دارندگان این رتبه علمی (اجتهاد مسلّم) رایج و مرسوم و البته منظور می¬باشد. آثار و خاطرات بجا مانده از احوالات شخصی و عبادات و مناجات و دستگیری از فقرا و رسیدگی به ضعفا و پرخاشگری بر ظالمان و بهره¬مندی از دست¬رنج کشاورزی براي رزق و روزی و… همگی مويّد انسانی است که می¬توان آنرا نشانه¬ای از خداوند متعال در زمین دانست.
مگر نه این است که خداوند، قادر و جابر و عادل و رافع و کامل است. پس انسانی که به تأسّي از او و در اجرای اوامر او و در مسیر رضایت او و برای ترویج دین و آموزههای زندگی او و … تلاش می کند و در حدّ بضاعت و مقدور بشری خود، به آنها جامه عمل میپوشاند نیز میتواند نشانهای از خدا بر زمین باشد.
پیران و قدماي شهر و دیار ما هنوز هم در مرور خاطرات و گذر زندگی خود به کشف و کرامات مرحوم بربرودی و اجداد و خاندان ایشان اشاراتی داشته و جزئیاتی نقل میکنند که بدون شّک میتواند تاکیدی باشد بر وجود نشانههای خداوندی در اين دسته از انسانهای پاك فطرت.
“دیار” به معنی سرزمین و وطن، مأوا و مسکن و در یک کلام به محیط پیرامون زندگی گفته میشود. دایرهای وسیع از تاریخ و جغرافیا که زندگی و حشر و نشر ما را در برگرفته است. دیار ما الیگودرز است، سرزمینی کهن با تاریخی افتخارآمیز در حدّ فاصل استانهای خوزستان و اصفهان و لرستان و مرکزی. سرزمیني عالمخیز و عالمپرور که مفتخراست موطن و زادگاه بسیاری از بزرگان و علمای دین در ادوار مختلف تاریخی میباشد، به حدّی که شمارهگان واقعی آنها در دست نميباشد لكن ذكر نام و مناقب برخي از آنها در کتب موجود از جمله کتاب ارزشمند «بر آستان خوبان » بر شمرده شده است.
“ما” به معنی اهالی الیگودرز، متعلّقين به ايل بزرگ بختیاری، منسوبین به خاندان و اقوام و خویشان و همه دوستداران علما و فرزانگان بخصوص مرحوم آیت الله حاج سیّد جمال الدّين بربرودی میباشد.”ما” یعنی آنهایی که دل در گرو زنده نگه داشتن یاد رادمردی دارند که خود را وقف عزّت و سربلندی مردمان خوب دیارش کرد. یعنی مردی که سراسر زندگی¬اش امر به معروف و نهی از منکر بود. یعنی مردی که لحظه لحظه زندگی¬اش صرف تعلیم و تعلّم شد، و یعنی مردی که از خود آثار نیک بجای گذاشت و یعنی مردی که با گذر زمان، نه تنها نامش فراموش نشد بلکه بعون الله نام و يادش روز به روز روشنتر و درخشانتر و زندهتر شد.
با آنچه که بدان اشاره شد شاید بتوان بر این نکته صحّه گذاشت که عنوان «آیت¬الله دیار ما» همان عنواني بود که مشتاقانه به دنبالش می¬گشتم و فکر در گروش نهاده بودم.
امروز «آیت¬الله دیار ما» هم افتخار شهر ماست و هم افتخار محلّه ما و هم افتخار خاندان ما و در يك كلام، افتخار عامّه مردم ديار ماست. امروزآیت¬الله دیار ما تنها به منِ نواده نسبی او تعلّق ندارد، بلکه به همه مردم خطّه بختیاری و به همه مردم شهر و روستاهای الیگودرز، اعّم از جاپلق و بربرود و ززوماهُر و ذلقی تعلّق دارد. امروزآیتالله دیار ما تنها یک تیتر از یک شماره¬گان هفته¬نامه سیمره نیست، تنها یک تابلو نامگذاری شده روی کوچه منسوب به ایشان در محلّه ده محمّدرضا نیست، بلکه امروز «آیت¬الله دیار ما» یک عنوان افتخارآمیز براي همه الیگودرزی¬ها (شهري و روستايي) و بختیاری¬ها است. امروز آرامگاه «آیت¬الله دیار ما» نه یک مدفن صرف، بلکه یک ملجاء و پناهگاه دردمندان و خواستگاه حوائج مريدان اوست.
امروز بیت «آیتالله دیار ما» نه یک خانه مخروبه و قدیمی، بلکه یک مرکز ترويج دین و تعلیم انسانیّت و محل رجوع معتقدان و مقلّدان و مریدان ایشان است.
و امروز جای¬جای شهر و روستا و دلهايمان یاد «آیت¬الله دیار ما» است. امید آنکه این یاد همچنان بوعده الهی باقی مانده و روز به روز بیشتر شود. آمین یا ربّ العالمین.
نظرات